ولایتپذیری و ولایتمداری
دو مفهوم ولایتپذیری و ولایتمداری که از عناصر اصلی گفتمان سیاسی تشیع در زمان معاصر محسوب میشوند، بعضاً به صورت مشترک و برای انتقال یک رفتار یا یک مفهوم استفاده میشوند.
به ظاهر هر دو واژه، کاربرد یکسان دارند و برای انتقال یک مفهوم که همانا تبعیت از ولایت است، استفاده میشوند اما دقت در مفاهیم مذکور نشان میدهد آنان مترادف هم نیستند و هر کدام مؤید یک رفتار مشخص در مواجهه با توصیهها یا فرامین ولایتاند.
در نحوه مواجهه با ولایت قطعاً واژه ولایتمداری دارای جوهره ارزشی بیشتری است. ولایتمداری به این معنی است که صدر تا ذیل عمل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی با اشاره به نگاه رهبری انجام میشود، به عبارت بهتر اراده شخصی در حوزههای ذکر شده حتی در حوزه شخصی هیچ دخالتی در انتخاب مسیر ندارد.
شخص ولایتمدار گوش به فرمان است و اشارههای ولی را دنبال میکند. فرد ولایتمدار قبل از هر حرکت اجتماعی و سیاسی به دنبال حجتی میگردد تا رفتار خود را به ولایت ارجاع دهد. فرد ولایتمدار سراپا گوش است و در مقابل این سؤال که اگر این مسیر اشتباه بود، چه میکنی؟ پاسخ خواهد داد که اگر از منظر الهی قصوری باشد به ما برنمیگردد زیرا ما گردن به فرمان ولی گذاشتهایم و هم او در پیشگاه الهی پاسخگو است.
ولایتمداری شاخصی برای نگرش اعتقادی به ولایت فقیه درعصر غیبت نیز محسوب میشود.
اما ولایتپذیری قدری با ولایتمداری متفاوت است. ولایتپذیر به کسی میگویند که براساس عقل و تدبیر و فهم خود عمل میکند اما اگر در حین انجام کار احساس کند تعارضی با فرمان ولی پیش آمده، خود را اصلاح میکند و بین نظر خود و نظر ولی، فرمان ولی را اولی میداند و تدبیر خود را به حاشیه میراند.
در ولایتپذیری دسته دومی نیز وجود دارد. این دسته کسانی هستند که نگاه اعتقادی به ولایت ندارند بلکه مبنای احترام و تکریم ولایت را به جایگاه قانونی آن در قانون اساسی ارجاع میدهند. آنان بر این باورند که: ما جنبه قدسی، کشفی و فراقانونی برای ولی فقیه قائل نیستیم اما چون رهبری در قانون اساسی آمده، لاجرم قبول داریم و محترم میشماریم.
این دسته یک تفاوت اساسی با ولایتپذیران دسته اول دارند. تفاوت آن است که این دسته بین فرمان یا توصیه رهبری و دیدگاه خود بلافاصله از نگاه خود عدول نمیکنند، بلکه با ارجاع دو نظر به عقلانیت و ضمن توجه به منافع و ضرر آن، یکی را انتخاب میکنند. بسیاری از روشنفکران تحصیلکرده در مواجهه با دیدگاههای ولایت در این گزینه گرفتار میآیند زیرا با حذف نگاه اعتقادی از ذهنیت خویش، دیگر حجتی برای تمکین مطلق نمییابند.
میتوان نحوه مواجهه موسوی با انتخابات 1388 بهرغم دیدگاهها و توصیههای رهبری را به عنوان نمونهای بارز برای این دسته برشمرد. در یک تقسیمبندی دیگر میتوان دو واژه «مولوی» و «ارشادی» که این روزها مجدداً نقل برخی مجالس و نوشتارها و محاورهها شده است را با دستهبندی قبلی انطباق داد.
ولایتمداران همه فرامین و توصیههای رهبری را مولوی میدانند و الزاماً دوگانه مذکور را باطل میدانند، اما ولایتپذیران تلاش میکنند توجیهات خود را با ارشادی خواندن فرمان یا توصیه به تصمیم تزریق نمایند و بتوانند بین دیدگاههای خود و رهبری حاصل جمع ببندند.
همسویی و هماهنگی با ولایت میتواند در سه سطح رواشناسی نیز بررسی شود.
این سه سطح عبارتند از:
1ـ درونی کردن (اعتقادی)
2ـ همرنگی
3ـ تبعیت.
مورد اول جنبه اعتقادی دارد (ولایتمداری) اما دو مورد بعدی برای پاداش یا فرار از تنبیه و برای پیشگیری از سرزنش و فشار اجتماعی صورت میگیرد اما اعتقاد راسخی پشت آن نیست.
امروز هر دو رویکرد در جامعه ایران وجود دارد و سطوح ولایتپذیری و اصل ولایتمداری طرفداران خاص خود را دارد، اما نگاهی که ولایت فقیه را نه امری قانونی بلکه در امتداد استمرار معصومین (ع) میداند اصل را بر ولایتمداری قرار میدهد و برای خود شأن و منزلتی که متمایزکننده باشد، قائل نیست.
منبع: جوان آنلاین